در جهان شلوغ خوراکیها، آنجا که رنگها فریاد میزنند و بستهبندیها چشمها را میربایند،
نخودچی در گوشهای نشسته است، آرام، بیادعا،
اما اگر کسی دل دهد و بچشد،
طعمش را با چیزی عوض نمیکند.
از دل زمین روییده، با آفتاب رسیده، و در آتش ملایمِ تابهها،
به ثبات رسیده.
نه شیرین است، نه تند، نه تیز؛
اما در خنکیِ بیکلامش،
چیزی از جنس وقار است.
خوردنش شبیه گفتوگو با پیرمردی آرام است،
که سالها کمتر حرف زده، اما وقتی لب باز کند،
سخنش وزن دارد، عمق دارد، و به دل مینشیند.
🌾 نخودچی، مادهای خشک است؛ اما سیرکننده
پُر از پروتئین گیاهی، فیبر بالا، و آرامش گوارش
برای کسانیست که نه فقط بهدنبال طعم، بلکه بهدنبال معنا هستند
کسانی که قدر سادگی را میدانند؛
که میان چیپس و بیسکویت و تنقلات پررنگ،
دانهای بیرنگ را انتخاب میکنند، چون خاطره دارد.
🔸 زمانی خوراک کودکان مدرسه بود
🔸 زمانی در سفرههای نذری، کنار کشمش و توت خشک
🔸 گاهی با شکر قهوهای آمیخته میشد، گاهی تنها
🔸 همیشه بود، همیشه ساده، همیشه شرافتمند
نخودچی، روایت آدمهاییست که کم میگویند،
اما ریشه در خاک دارند.
آدمهایی که خاموشاند،
اما وقتی لازم باشد،
نیرویی از درونشان برمیخیزد؛
مثل همین دانهی کوچک،
که سادگیاش، پوششیست برای مغذیترین معنا.
صبر کنید ...